وسط روز . برق آفتاب...

دلتنگم . دلتنگ .

سازمان بودم . به دعوت و البته اصرار دوستان نازنین وسط روز بلند شدم رفتم .توی برق آفتاب .کاری نداشتم اونجا . ولی به سمانه قول داده بودم .

بچه ها دوربین گرفته بودن دستشون .......

                

مینو میکروفن رو وصل کرد گفت بیا بگیر شما دوتا یه مصاحبه ی صوری بکنین تا من یه تست کنم دوربین رو ......

نمیدونم چرا مدتیه اصلا لهجه و زبونم چرخیده .

سمانه میکروفن رو گرفت . و به عنوان گزارشگر آماده شد برای پرسیدن .

مینو : آماده ای ... ۱....۲....۳

سمانه : با توجه به افزایش پذیرش دانشجو . در سالهای اخیر .نظر شما در مورد دانشجویان فارغ التحصیل و اشتغال جوانان چیه؟

ساده : افتضاح . همه بیکار - علاف و خونه نشین . نمیدونیم چه باید کرد .

سمانه (مونده بود ....هاج و واج ....) : نظرتون اینه که باید ظرفیت دانشگاه ها کم بشه ؟

ساده : نه . خانم شما هرجور خودتون میخوایین برداشت میکنین ؟ بنده عرض کردم بیکاری روزگارمون رو سیاه کرده . اینجوری که ظرفیت دانشگاه ها افزایش پیدا کنه . یعنی تعداد علافهای باسوادمون افزایش پیدا کنه ..... ولی ظرفیت دانشگاه ها کم بشه . یعنی تعداد علافهای بی سواد افزایش پیدا کنه ....... ما علاف باسواد داشته باشیم بهتر از اینه که علاف بی سواد . این تازه غیر از پشت کنکوری های افسرده و دلزده ای که رو دست خانواده هاشون باد کردن ...

سمانه ( از این مدل جواب دادن من داشت خندش میگرفت ....): خب شما چه پیشنهادی دارین برای جوانان برای یافتن یک شغل خوب و مناسب .

ساده : فقط دنبال یه پارتی خوب باشن . یه پارتی کار درست .

سمانه ( خندش گرفته بود ..) : غیر از اون .شما به عنوان یک کارشناس نظر خودتون رو بفرمائید .

ساده : پارتی و دیگر هیچ .

سمانه ( حالا دیگه جدی ..): نه به نظرتون چه عواملی در ایجاد موقعیتهای شغلی برای جوانان موثر هستن ؟

ساده ( جدی و خیلی محکم ...): پارتی . خانم محترم خود بنده الآن بیکارم ..... ولی تمام تجربه های کاریم . فقط به دست خیرخواهانه ی پارتی هایی که داشتم فراهم شده .

                         

سمانه: خب به نظر شما امیدی هست به بهبود وضع کنونی ؟

ساده : ببخشید متوجه نشدم .

سمانه: عرض کردم . امیدی هست ؟

ساده : امید ؟!!!!  ...... بله امید که هست . حسن هم هست ..مرتضی . حسین . محسن .......همشون هستن . 

مینو کات داد ..........

سمانه : خیلی بد حرف میزنی ساده ...خیلی ...

میدونی یه جاهایی آدم مجبورِ بر اعصاب خودش مسلط باشه . آروم بودم . سعی میکردم آروم باشم .

هنوز تمام اون تصاویر جلوی چشمم بود ......هست .

بچه ۷-۸ ساله ای که لابلای آوارها دنبال ....

دهان پر از خاکِ بچه ۳-۴ ساله ای که روی دست امدادگر صلیب سرخ بود .

چهره ی خون آلود بچه های ۵-۶ ساله ای که روی دست مردمی که برای کمک اومده بودن ......

دلم پر از فریاد بود . پر از خشم و فریاد . از دست تمام اون دوستان عزیزتر از جانی که کشته مرده ی تمدن آمریکایی هستن .   

هر چی بهشون میگی بابا تو که تمام سرمایت رو داری برمیداری ببری اونطرفا . خب خیر سرت همینجا بایست و به کار بگیر . میگه : اینجا فایده نداره . من با این موقعیتم که مثلا خیلیها میشناسنم . باز هم پولم رو میخورن . شرکتهای خصوصی که خوردن و یه آبی هم روش . بازم یه امیدی به شرکتهای دولتی هست که وقتی میگن بعدا میدیم . یه روزی روزگاری میدن . ولی ...... به هر حال این وسط این منم که ضرر میکنم . کار کردن اینجا فایده نداره .

دلم نمیاد بزنم وسط کلامش . وگرنه دلم میخواست سرش داد بزنم . بگم : آخه بنده ی ساده خدا . (هرچند اصلا بهش نمیاد) تو مطمعنی که اونها که تو رو یه آسیایی . یه ایرانی . یه مسلمون میدونن . حقت رو میدن؟؟؟؟؟؟  

برق آفتاب بود . نور چشمم رو اذیت میکرد . ولی این مینو عین خیالشم نبود که ما رو زیر آفتاب نگهداشته تا تمام منوهای دوربین رو تست کنه ......

 

نظرات 4 + ارسال نظر
جودی آبوت دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:17 ق.ظ http://judy-abbott.blogsky.com

سلام ساده جونم واقعا چقدر به سادگی حرفهای سخت رو میگی از آشنایی باهات یک میلیارد خوشحالم

طلبه ی امروزی دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:26 ب.ظ http://http:/

سلام
چی می تونم بگم درباره ی دوتا سه تا موضوعی که هرکدام کلی حرف داشت...پارتی لازمه ی کاریابی در ...تامدن امریکایی و ارمغان این تمدن برای کودکان آسیایی و مسلمان...و فرار سرمایه و ارز و نخبگان از جایی که نیازشدیدی به وجود اونهاست...

میثم سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 07:40 ب.ظ http://meysamss2004.persianblog.com

سلام .احوال شما؟من فکر کنم تو هر جامعه دو دیدگاه وجود داره یکی واقعی و یکی حقیقی .مواقعی مثل دید شما که کاملآ بحق و صحیح است و حقیقی مثل دید عده ای دیگر که میگویند مثلآ در مورد گرانی بزرگنمایی شده!!...اما خو به که مسئولین جامعه که با هزاران وعده و وعید روی کار میآیند واقعیت ها رو به حقیقت تبدیل کنند. البته این رو هم میدونیم که تو همه کشور ها بیکاری و فساد و ...هست اما ناسلامتی ما کشور اسلامی هستیم.ممنون از گفتار صادق و ساده و صریح شما.خدا نگهدار

یوسف جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:18 ق.ظ http://director.persianblog.com

می بینم که شما جلوی دوربین جو گیر نشدین... هرچند خاموش بوده... دیده بان برج مینو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد