دلنوشته -۱

 

داشتم فکر می کردم گاهی الطاف دروغین آدمها چقدر نخ نماست . و چقدر باید حماقت کرده باشم در قبول بار منت آن الطاف حضرات ( کار هرگز نکرده وقتی انجام شد دیگه شده ) . و الهی و ربی منلی غیرک .

قربون خود خدا برم که همه جوره هوای بنده های ناخلفی مثل من رو هم داره . میدونی ....گاهی برای آدم خیلی سنگین تموم میشه که آدمهایی که حتی تو را ندیدند بشینن دورهم تصمیم بگیرن که دیدن فلانی برای جمع دوستان ما چندان هم جالب نیست (حتی به صراط کج تقیم منحرف میشن )

 

اینها البته حالا اتفاق نیوفتاده . اینها فقط خاطراتیست که یادآوری شده . البته بی مناسبت هم نیست . مناسبتش رو میخوایی؟ گفتنی نیست .

می دونی گاهی این آدمهایی که بعنوان بزرگتر و آدمتر و ... اطرافت هستن نگاه تحقیر آمیزشون سنگین برات تموم میشه . ولی بعد با خودت میگی : آخه آدم سروساده ! به تو چه که پا تو کفش بزرگان کنی . اونها هم برای خودشون چارچوبی دارن که شاید .........مرز بین خودشون و آدمهای سروساده ای مثل تو رو باهاش مشخص میکنن .

حماقت رو اونجایی مرتکب شدی که جو گرفت تو رو و خودت رو خواستی داخل بازی بزرگان کنی . تو اگه پرتابت هم خوب شده باشه . هم بازی بزرگان که بشی زود زمین میخوری . و این طبیعت بازی با آدمهایی که بزرگن یا خودشون رو بزرگ میدونن .

همیشه از مردانی که به دختر جماعت از پس پرده حرف زدن . چون وقتی دارن باهاش حرف میزنن به دختر بودنش هم فکر میکنن متنفر بوده و هستم و خواهم بود .

همیشه از مردانی که با دختر همکلام نمیشن که مبادا به وجه اجتماعیشون خدشه ای وارد بشه متنفر بوده و هستم و خواهم بود .

همیشه از مردانی که جلو همسر و خواهرهای خودشونم میگیرن برای وارد شدن به عرصه فعالیتهای اجتماعی ( از هر نوعش ) متنفر بوده و هستم و خواهم بود .

آدمهایی که به خواهر و همسران خودشون اونقدر اطمینان ندارن که .......

آدمهایی که زن رو ضعیفه میبینن .

تند نمی رم ...نه ....تند نمی رم .

توی جماعت مثلن بچه مسلمون از این آدمها بیشتر هست .

تو میدونی من چند شب خورد و خوراکم گریه بود تا فقط اجازه داشته باشم توی انتخاب رشته کنکورم مهندسی برق بزنم ؟

بچه بودم فکرم این بود که در جامعه فردای من اگر 10 تا مدیر زن قرار کاری رو بدست بگیرن . چرا هر پنج میدر زن از جماعتی باشن که از جنبه اعتقادیشون راه و روشی غیر از آنچه حضرت زهرا(س) به من آموخته را در پیش میگیرن ؟؟؟

پس به اندازه خودم . اول سعی کنم بشوم آنچه باید و اعتقاداتم رو محکم کنم و البته آنچه توان دارم بکار بگیرم تا یکی از اون 10 نفر باشم . اینجوری به سهم خودم یک قدم برداشته ام .

یک قدم برداشتم تا بفهمونم ......( خوب بگذار زیادی هم جو گیر نشم ) . هرچند حرف بسیار دارم . بسیار .

می دونی نکته تلخش کجاست .

اونجایی که همه توی فامیل منو تشویق به ادامه تحصیل توی رشته خودم رو میکردن و پدر خودم تمایلی نداشت . البته بعدها راضی شد . وقتی دید با حفظ خیلی مسایل میشه جوشکاری هم کرد . میشه دهن خیلی ها رو سرویس کرد . میشه فهموند هرچه سروساده تر موفق تر .

اونجایی که وقتی کاری رو توی دانشگاه بدست میگرفتم . همون ردیس (جانماز آبکش ) دانشگاه با تردید به انتخاب من برای کار نظر میداد . البته وقتی نتیجه کار رو میدید . میبست دهان مبارک را .

 

اونجایی که رئیس استانی اداره .فقط به تصور اینکه محجوب بودن رو میشه به مظلوم بودن و بی زبون بودن تعبیر کرد . حرف زور میزد و جلوی 70 -80 نفر ارباب رجوع  از همه قشری توش بود فریاد میزد که چرا ..... البته وقتی رودر روی حضارت وقتی در دهن مبارک رو باز میکردن و آنچه توان داشتن در صداشون بکار میبستن فریاد میزدن. من هم جواب قانع کننده ام رو با فریادی به همون بلندی  میدادم که نتونه جواب بده . دهان مبارک بسته میشد . و از فردای آن روز یاد میگرفتن که بجای احانت . احترام بگذارن .

 

اونجایی که حضرات از اینکه یه دختر وبلاگی سروساده ( و جتما به نظر ایشان . یه ضعیفه وبلاگی) از یه مهمانی یا چمیدونم یه دیدار وبلاگی خبر داشته باشه و یا دور از جون - زبونم لالل - روم به دیوار - (استغفرالله ) قصد حضور هم داشته باشه کلی بهشون بر بخوره که چرا دیگران آدم فروشی نمودن . چرا دیگران تا تقی به توقی می خوره هر کسی و ناکسی رو خبر میکنن ....البته اینجا دیگه اگه زبون درازی هم کرده باشم و جواب داده باشم . گستاخی و نامردی از من بوده . چون اونقدر قبلش من رو مدیون کرده بودن که چنین جاهایی در دهنم رو ببندم . ولی ......چه کنم که هرگز یاد نگرفتم ..........

میدونی شاید خیلی نمک به حروم باشم که نمک بخورم و نمکدون بشکنم .

شاید خیلی نامرد باشم که هنوز عرق زحمتهایی که به دیگران داده ام خشک نشده شاخ و شونه بکشم .

شاید خیلی گستاخ باشم که هنوز تشکر از دریای محبتهاشون نکرده هرچی از دهنم دربیاد اینجا بنویسم .......

ولی . اینجا رو باز کردم که گاهی هم چرکنویس دلنوشه های درهم برهم خودم باشه . 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ظشاقش دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 02:59 ق.ظ

elaahi be mardaane dar khaane at,, be aan zan zalilaane farzaane at
be aanaan ke dar bache daari takand,, yalaane avaz kardane poshakand
be anaan ke ba zogho shoghe tamaam,, be maadar zane khod begoyan maman
be aanaan ke daaman rofo mikonand,, ze bade rofoyash otoo mikonand

madaraane zaaher pedar

elaahi be aahe dele zan zalil,, be aan ashke cheshmaane mammad sebil
ke maa raa bar in ahd kon ostovar,, az in zan zalili makon barkenaar

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد